مقدمه:
کمبود پروتئين جيره (سوءتغذيه پروتئين) يا آمينواسيدها اثرات مخرب طولاني مدتي بر سيستم ايمني مي¬گذارند و حساسيت حيوانات و انسان¬ها را به بيماري¬هاي عفوني افزايش مي¬دهند (Li و همکاران، 2007). در 15 سال گذشته، مکانيسم¬هاي سلولي و مولکولي بنيادي براي کشف اين اثرات آغاز شده است (Li و همکاران، 2007). کمبود پروتئين جيره، غلظت اغلب اسيدهاي-آمينه را در پلاسما کاهش مي¬دهد (Li و همکاران، 2007). يافته¬هاي حاصل از مطالعات جديد نقش مهم اسيدهاي آمينه در واکنش¬هاي ايمني را از طريق 1) فعالسازي لنفوسيت¬هاي T، لنفوسيت¬هاي B، سلول¬هاي کشنده طبيعي و ماکروفاژها، 2) تنظيم بيان ژن و تکثير لنفوسيت¬ها، 3) توليد آنتي¬بادي¬ها، سيتوکين¬ها و ديگر مواد سيتوتوکسيک، نمايان ساخته است (Li و همکاران، 2007).
افزايش مطالعات نشان مي¬دهد که مکمل¬هاي اسيدهاي¬آمينه در جيره حيوانات و انسان¬ها بر خلاف سؤتغذيه و بيماري¬هاي عفوني، وضعيت ايمني را بهبود بخشيده و در نتيجه شيوع بيماري و مرگ¬و¬مير کاهش يافته است (Li و همکاران، 2007). همچنين اين مطالعات مي¬تواند پايه علم نويني در مورد بيوشيمي و فيزيولوژي اسيدهاي¬آمينه و نقش آن¬ها در سيستم ايمني باشد (Li و همکاران، 2007). علم جديد در مورد متابوليسم اسيدهاي آمينه در لوکوسيت¬ها، براي جلوگيري از بيماري¬هاي وابسته به سيستم ايمني حياتي است (Li و همکاران، 2007).
مطالعات جديد بيان کننده آن است که کمبود پروتئين جيره، غلظت اغلب اسيدهاي آمينه را در پلاسما کاهش داده (Wu و همکاران، 1999) و سيستم ايمني را به خطر مي¬اندازد. اين امر يک مشکل تغذيه¬اي مهم براي مردم کشورهاي در حال توسعه و مردم فقير کشورهاي توسعه¬يافته است (Woodward، 1998 و Dasgupta و همکاران، 2005). بنابراين علاقه زيادي براي يافتن نقش اسيدهاي¬آمينه در وظايف سيستم ايمني پستانداران، پرندگان، ماهي¬ها و ديگر گونه¬ها وجود دارد (Calder، 2006؛ Grimble، 2006؛ Kim و همکاران، 2007؛ Roch، 1999). به¬هر¬حال در سال¬هاي اخير، مکانيسم¬هاي سلولي و مولکولي بنيادي براي کشف اين اثرات آغاز شده است (Calder، 2006؛ Field، 2005؛ Newsholme و همکاران، 2003؛ Yaqoob وهمکاران، 1997؛ Wu و همکاران، 1992).
آلانين پيش¬ماده اصلي براي سنتز کبدي گلوکزي است که به عنوان ¬ماده انرژي¬زاي لوکوسيت¬ها به حساب مي¬آيد (Newsholme و همکاران، 1989)، و از اين طريق بر سيستم ايمني اثر مي¬کذارد.
مطالعات نشان دهنده آن است که مکمل نمودن محيط کشت با 2 ميلي¬مول آلانين، از مرگ سلولي جلوگيري کرده و رشد سلولي و هم¬چنين توليد آنتي¬بادي در لنفوسيت¬هاي B جانوران هيبريد را افزايش مي¬دهد (Duval و همکاران، 1991 و Franek و همکاران، 1996). اين غلظت آلانين تقريباً 2-4 برابر غلظت آن در پلاسماي خون حيوانات و 8 درصد آلانين در مايع آلانتوئيکي گوسفند در روز 60 آبستني است (Kwon و همکاران، 2003). مکانيسم اين عمل هنوز شناخته شده نيست اما ممکن است آلانين به عنوان واسطه، بازدارنده تجزيه پروتئين در ايمونوسيت¬ها باشد (Meijer و همکاران، 2004).
در¬حال¬حاضر اطلاعات کمي در مورد نقش اسيدآمينه آلانين بر واکنش¬هاي ايمني گونه¬هاي مختلف حيواني در دسترس است. به¬هر-حال در بيماران دچار TPN ، آلانين فوايد زيادي براي کمک به گلوکونئوژنزيس و متابوليسم لوکوسيت¬ها دارد (Kudsk، 2006).
آرژنين به عنوان يک ماده ضروري، تقريباً در همه سلول¬ها از سيترولين، سنتز مي¬شود (Wu و همکارن، 1998). روده کوچک اغلب پستانداران به جز گربه¬ها و سمورها، توانايي سنتز سيترولين را از گلوتامين، گلوتامات و پرولين دارد (Wu، 1998). غلظت پلاسمايي آرژنين و سيترولين به طور مشخص در مواردي مانند سؤتغذيه، روزه گرفتن، فشار روحي، جراحت ناشي از سوختگي، التهاب، مسموميت عفوني (طب) و پيوند کبد، کاهش مي¬يابد (Bansal و همکاران، 2003). در اين شرايط، آرژنين اغلب از طريق جيره غذايي براي ايجاد بالانس نيتروژن و سلامتي حيوانات و انسان¬ها، تأمين مي¬شود (Flynn و همکاران، 2002).
به¬دليل دو قطبي بودن غشاء سلولي، آرژنين به عنوان يک عامل واسطه براي انتقال انسولين، هورمون رشد، پرولاکتين و فاکتور رشد¬ شبه انسولين¬1 عمل مي¬نمايد (Newsholme و همکاران، 2005). اين هورمون¬ها مي¬توانند واسطه عمل آرژنين بر سيستم ايمني، از مسيري مستقل از NO (نيتريک اکسيد) شوند. به¬خصوص، انسولين و هورمون رشد، متابوليسم گلوکز و اسيد¬هاي آمينه را در بافت¬هاي اصلي مانند ماهيچه اسکلتي، بافت چربي، کبد و قلب تنظيم نموده (Meijer و همکاران، 2004) و بنابراين توانايي دسترسي اين مواد مغذي را براي لوکوسيت¬ها فراهم مي¬سازند. همچنين هورمون رشد ، توليد لنفوسيت T را در تيموس، تعداد سلول¬هاي پيشرو در مغز استخوان، واکنش سلول¬هاي T به سيتوکين¬ها و قابليت آنتي¬ژني سلول¬هاي دندريت را افزايش مي¬دهد (Calder و همکاران، 2004). به¬علاوه پرولاکتين آزادسازي سيتوکين¬ها را به وسيله¬ي لنفوسيت¬هاي Th1 افزايش مي¬دهد (Dorshkind و همکاران، 2000). همچنين فاکتور رشد1 بلوغ لنفوسيت¬ها را در مغز استخوان، تعداد لنفوسيت¬ها و فعاليت آن¬ها و همچنين عمر تيموس را افزايش مي¬دهد (Dorshkind و همکاران، 2000).
تحقيقات بيشتر در دهه گذشته ثابت نموده که، سنتز NO به وسيله¬ي NO¬سنتاز(iNOS) در نوتروفيل¬ها و ماکروفاژها، يک مکانيسم ضروري بر عليه ويروس¬ها، باکتري¬ها، قارچ¬ها، سلول-هاي بدخيم، پروتوزوآي داخل سلولي و انگل¬ها در پستانداران، پرندگان، حيوانات خاکزي و مهره¬دارن کوچک و بي¬مهرگان است (Bronte و همکاران، 2005). iNOS در لوکوسيت-ها در واکنش به IFNγ و ليپوپلي¬ساکاريدها (LPS) ايجاد مي-شود، و NO يک نقش مهم در ايمني ذاتي و اکتسابي ايفا مي-نمايد (Bogdan و همکاران، 2000). بنابراين توليد NO به وسيله¬ي iNOS داراي بيشترين رابطه با ايمني است. زيرا آرژنيناز و iNOS براي بدست آوردن آرژنين، به عنوان يک پيش¬ماده مشترک، رقابت مي¬کنند. بنابراين تنظيم بيان آرژيناز و فعاليت آن يک نقش حياتي در توليد NO به وسيله¬ي لوکوسيت¬ها، ايفا مي¬نمايد (Kepka-Lenhart و همکاران، 2000).
بهطور جالب توجه، اغلب باکتريها مانند هليکوباکتر¬پيلوري ، با يک استراتژي خاص و از طريق بيان آرژيناز، و از بين بردن آرژنين و کاهش توليد NO به وسيله¬ي iNOS ،رشد پيدا مي¬کنند (Gobert و همکاران، 2001). تحقيقات جديد بيان مي-کنند که سطوح فيزيولوژيکي از آرژنين (150 ميکروگرم)، بيان CD3 را، که براي تکميل گيرنده سلول¬هاي T نياز است، تنظيم مي¬کند (Rodriguez و همکاران، 2003).
تعدادي از مطالعات حيواني بيان کرده¬اند، آرژنين، براي توسعه لنفوسيت¬ها نياز است و مکمل آرژنين جيره سيستم ايمني را در رقابت¬هاي مختلف ايمونولوژيکي تقويت مي¬کند (Calder و همکاران، 2004؛ Field و همکاران، 2000). دريافت ناکافي آرژنين (3/0 درصد آرژنين جيره)، سنتز NO را به وسيله¬ي ترکيب NOS و iNOS، در موش¬هاي جوان کاهش داده (Wu و همکاران، 1999) و واکنش¬هاي ايمني جوجه¬هاي در حال رشد را ناکارآمد مي¬نمايد (Konashi و همکاران، 2000).
مکمل آرژنين (1 درصد جيره)، در حيوانات با جراحت سوختگي، التهاب مرگ¬آور صفاق يا جراحات روده¬اي، سبب کاهش جابه¬جايي باکتري¬ها شده، و همچنين فعاليت ضد¬باکتريايي فاگوسيت¬هاي ميزبان و در پي آن، بقاي ميزبان را افزيش مي¬دهد (Abumrad و همکاران، 2004). به¬علاوه، مکمل 83/0 درصد آرژنين در جيره خوک¬هاي آبستن، وضعيت سيستم ايمني را تقويت، و بيماري و مرگ¬و¬مير را در واکنش به پاتوژن¬هاي عفوني، کاهش مي¬دهد (Kim و همکاران، 2007).
مطالعات آزمايشگاهي بيان¬گر آن است که، تأمين روده¬اي آرژنين (20-8 گرم در روز)، سيستم ايمني را تقويت نموده و سرعت درمان بيماران داري سوختگي، سرطان، HIV، فشارهاي روحي و جراحي¬هاي داخل شکم، را بهبود مي¬بخشد (Field و همکاران، 2002؛ Suchner و همکاران، 2002). اين شرايط گوياي افزايش فعاليت سلول¬هاي T، افزايش توليد آنتي¬بادي، تسريع در درمان به واسطه سلول¬هاي ايمني يا کاهش عفونت است؛ و مهمترين نتيجه حاصل از اين تحقيق، استفاده از آرژنين به عنوان يک تقويت کننده سيستم ايمني است (Kudsk، 2006).
تحقيقات نشان¬ دهنده آن است که آسپارژين نقش مهمي در سيستم ايمني ايفا مي¬کند. اين اثرات عبارتند از: 1) بيان آسپارژين سنتتاز در لنفوسيت¬ها و ماکروفاژها، در واکنش به ميتوژن¬ها و ديگر تحريکات، به¬طور آشکار افزايش مي¬يابد (Suzuki و همکاران، 2002)، 2) افزايش بين سلولي آسپارژين، سبب بيان و فعاليت اورنيتين دکربوکسيلاز براي سنتز پلي-آمين در سلول¬هاي تيموس(Brand، 1987) و iNOS در فعالسازي ماکروفاژها مي¬شود (Suzuki و همکاران، 2002 و 3) آسپارژين از مرگ سلولي جلوگيري و رشد سلولي را در لنفوسيت¬ها افزايش مي¬دهد (Duval و همکاران، 1991).
بنابراين آسپارژين براي افزايش واکنش¬هاي ايمني سودمند و بر رشد لنفوسيت¬هاي غير¬نرمال در بيماران سرطاني تأثير¬گذار است.
آسپارتات و گلوتامات نقش¬هاي متنوعي را در متابوليسم و عملکرد لوکوسيت¬ها ايفاء مي¬نمايند (Newsholme و همکاران، 2003). آسپارتات به¬عنوان پيش¬ماده سنتز نوکلئوتيدهاي پورين و پريميدين جهت تکثير لنفوسيت¬ها حياتي است (Newsholme و همکاران، 1997). هم¬چنين آسپارتات براي بازيافت سيترولين، با کمک آرژنين و به وسيله iNOS، براي فعاليت ماکروفاژها نياز است (Wu و همکاران، 1992). اين فعاليت¬ها، غلظت درون سلولي مناسبي از آرژنين را به¬دليل حفظ سطوح بالاي NO در رقابت¬هاي ايمونولوژيکي، نگهداري مي-کنند.
گلوتامات بيان iNOS را در بافت¬هاي حياتي مانند مغز تنظيم مي¬کند؛ لذا اين اسيد¬آمينه به¬طور غيرمستقيم سيستم ايمني حيوانات را تحت تأثير قرار مي¬دهد (Wu و همکاران، 2002). هم¬چنين گلوتامات، در لنفوسيت¬ها (Tian و همکاران، 2004) و ماکروفاژها (Stuckey و همکاران، 2005)، پيش¬ماده سنتز گاما-آمينوبوتيرات (GABA) بوده، و بيان گيرنده GABA در سلول¬هاي T، تأثير بازدارندگي بر تکثير لنفوسيت¬ها و ماکروفاژها دارد (Tian و همکاران، 2004). به¬علاوه گلوتامات به¬عنوان يک ماده ضروري جهت سنتز گلوتاتيون و حذف اکسيدان-ها شناخته شده است (Wu و همکاران، 2004).
آسپارتات و گلوتامات در جيره، همراه با گلوتامين، سوخت-هاي اصلي انتروسيت¬ها هستند (Wu، 1998). اين اسيدهاي¬آمينه به حفظ سدهاي مخاطي روده کمک نموده و از جابه¬جايي ميکروارگانيسم¬هاي روده¬اي و انتشار آن¬ها به کل بدن، جلوگيري مي¬نمايند (Van der Hulst و همکاران، 1993). همچنين، در کنار نقش آن¬ها به عنوان واسطه¬هاي متابوليکي توليد انرژي در لوکوسيت¬ها، آسپارتات و گلوتامات تحت عنوان نوروترانسميتر در سيستم ايمني مرکزي و محيطي، بر گيرنده-هاي يونوتروپيک و متابوتروپيک اثر مي¬گذارند (Newsholme و همکاران، 2003). همچنين آسپارتات و گلوتامات، انتقال ساده اکي¬والان¬ها را از عرض غشاء ميتوکندري تنظيم نموده و از اين طريق گليکوليز و پتانسيل سلولي را از طريق جابجايي مالات / آسپارتات، تنظيم مي¬کنند (Newsholme و همکاران، 1999).
لنفوسيتها، BCAA ترانس آميناز و 2 اکسيد دهيدروژناز زنجيره¬دار را، براي کاهش BCAA توليد مي¬کنند (Schafer و همکاران، 1988). انتقال و استفاده از BCAA توسط لنفوسيت-ها در واکنش به ميتوژن¬ها افزايش مي¬يابد (Koch و همکاران، 1990) و با توجه به اين¬که BCAA، گروه آلفاآمين را براي سنتز اندوژنوسي گلوتامين در ماهيچه اسکلتي فراهم مي¬کند (مطابق شکل 1)، به طور قابل ملاحظه¬اي، بخشي از سيستم ايمني است (Newsholme و همکاران، 1997).
شکل 1- متابوليسم اسيدهاي آمينه زنجيره دار، گلوتامين و آرژنين، و نقش آنها در وظايف سيستم ايمني. ماهيچه اسکلتي BCAA را از سرخرگ دريافت و آلانين و گلوتامين را از BCAA و آلفاکتوگلوتارات سنتز و اين دو اسيدآمينه را به جريان بدن آزاد مينمايند. روده کوچک از گلوتامين براي سنتز سيترولين استفاده ميکند، که در کليهها، سلولهاي سيستم ايمني و انواع ديگر سلولها، به آرژنين تبديل ميشود. کبد، بافت اوليه براي سنتز گلوتاتيون از گلوتامات، گلايسين و سيستئين، و گلوکز از آلانين براي استفاده سلولها و بافتهاي خارج از کبد مانند لوکوسيتها است.
همچنين لوسين فعال¬کننده مسير mTOR است که سنتز و تجزيه پروتئين را در سلول¬ها تنظيم مي¬کند (Meijer و همکاران، 2004). اطلاعات اندکي در مورد تأثير BCAA بر توليد سيتوکين¬ها و آنتي¬بادي¬ها در لنفوسيت¬ها در شرايط آزمايشگاهي وجود دارد (Calder، 2006). به¬دليل اين¬که اسکلت کربني BCAA در لوکوسيت¬ها سنتز نمي¬شود، کمبود لوسين، ايزولوسين و والين در محيط کشت، منجر به اختلال در سنتز کامل پروتئين يا تکثير لنفوسيت¬ها در واکنش به ميتوژن¬ها مي¬شود (Waithe و همکاران، 1975). به¬هر¬حال، تغيير غلظت BCAA بين 2/0 تا 1 ميلي¬مول، بر تکثير لنفوسيت¬ها تأثيري ندارد (Skaper و همکاران، 1976). اين يافته¬ها بيان¬گر آن است که سطح نرمال BCAA در پلاسما، محدود به واکنش سلول-هاي T به ميتوژن¬ها نيست.
برخي از مطالعات حيواني نشان مي¬دهند که دريافت ناکافي BCAA سبب آسيب به سيستم ايمني مي¬گردد. جوس و گود (1973) گزارش نمودند که محدوديت لوسين و والين در جيره سبب کاهش 80-90 درصدي مرگ سلول¬هاي تومور لنفوسيتي مي¬شظود (Jose و همکاران، 1973). به¬طور جالب¬توجه، لوسين نسبت به ايزولوسين و والين تأثيرات بيشتري بر سيستم ايمني مي-گذارد (Konashi و همکاران، 2000). هم¬چنين جيره موش با غلظت کافي BCAA براي 3 هفته، از حساسيت به سالمونلا تيفيموريوم ، آسيب در توليد آنتي¬بادي¬ها، کاهش غلظت ترانسفرين و افزايش تعداد باکتري¬ها در کبد و طحال جلوگيري مي¬کند (Petro و همکاران، 1981). به¬دليل ¬اين¬که بخشي از BCAA بر روي غشاء سلولي قرار مي¬گيرد، عدم تعادل در ترکيب جيره منجر به آسيب سيستم ايمني، به¬خصوص هنگامي-که حيوانات داراي جيره با پروتئين پايين باشند، مي¬گردد (Aschkenasy، 1979).
بتاهيدروکسي بتا متيل بوتيرات (HMB) يک متابوليت لوسين است که در سيستم ايمني ايفاي نقش مي¬کند و تکثير، فاگوسيتوز و بيان گيرنده¬هاي Fc را در ماکروفاژهاي مرغ افزايش مي¬دهد (Peterson و همکاران، 1999). افزودن 1/0 درصد بتاهيدروکسي بتا متيل بوتيرات، وظايف سيستم ايمني را تقويت و مرگ¬و¬مير حيوانات مختلف، شامل مرغ¬ها، ماهي¬ها و خوک¬هاي داراي بيماري¬هاي عفوني را کاهش مي¬دهد (Nissen و همکاران، 1997).
گلوتامين يک اسيدآمينه فراوان در پلاسما، ماهيچه اسکلتي، مايع جنيني و شير است (Newsholme و همکاران، 1997؛ Self و همکاران، 2004 و Wu و همکاران، 1994). اين اسيدآمينه به-عنوان پيش¬ماده انرژي¬زاي مهم سلول¬هاي سيستم ايمني محسوب گرديده (Newsholme و همکاران، 1999 و Wu و همکاران، 1991) و در هموستاز نيز ايفاي نقش مي¬نمايد.
به¬طور¬ جالب ¬توجه¬اي در سلول¬هاي سيستم ايمني، شامل تيموسيت-ها، لنفوسيت¬هاي غدد لنفي، لنفوسيت¬هاي خون، لنفوسيت¬هاي زير¬مخاطي، نوتروفيل¬ها و ماکروفاژها، گلوتامين از طريق گلوتامينوليزيز عمدتاً به گلوتامات و به مقدار کمتر به آسپارتات، آلانين، لاکتات، پيروات و CO2 تبديل مي¬شود (Field و همکاران، 1994؛ Newsholme و همکاران، 1999 و Wu، 1996). مالات دهيدروژناز، مستقل از NADP+، در لنفوسيت¬ها، ماکروفاژها، مونوسيت¬ها و نوتروفيل¬ها، مالات و NADP+ را به پيروات و NADPH، تبديل مي¬کند (Newsholme، 2001). هم¬چنين NOS و NADPH اکسيداز، براي توليد NO و آنيون سوپراکسيد، به NADPH نياز دارند (Fang و همکاران، 2002).
گلوتامين به عنوان يک منبع اصلي از گلوتامات، سنتز گلوتاتيون را که يک تري¬پپتيد حياتي براي عملکرد سلول¬هاي دفاعي در تنش¬هاي اکسيداتيو است، تنظيم مي¬کند (Wu و همکاران، 2004). گلوتامين به عنوان يک پيش¬ماده در سنتز نوکلئوتيدهاي پورين و پريميدين، در زمان تکثير لنفوسيت¬ها نياز است (Wu و همکاران، 1992 و Ardawi و همکاران، 1983). افزايش خارج سلولي گلوتامين از 01/0 به 5/0 ميلي-مول سبب افزايش تکثير لنفوسيت¬ها مي¬گردد (Wu و همکاران، 1992). هم¬چنين مدارکي وجود دارد که نشان مي¬دهد گلوتامين، از طريق سنتز آرژنين، براي سنتز NOدر ماکروفاژها و مونوسيت¬ها نياز است (Murphy و همکاران، 1998). ميتوژن¬ها، تغييرات در حجم سلول (فعال¬سازي لنفوسيت¬ها و ماکروفاژها در واکنش به تحريکات ايمونولوژيکي)، سيتوکين¬هاي التهابي و تعادل اسيدي و بازي، تنظيم¬کننده¬هاي اصلي متابوليسم گلوتامين در لوکوسيت¬ها هستند (Newsholme و همکاران، 2003؛ Wu و همکاران، 1995a, b).
مطالعات حيواني بيان مي¬کند که تأمين درون روده¬اي يا بيرون روده¬اي گلوتامين، سيستم ايمني ميزبان را تقويت مي-نمايد. به عنوان مثال، مکمل نمودن جيره با 4 درصد گلوتامين، عملکرد لنفوسيت¬ها را در خوک¬هاي آلوده به اندوتوکسين به حالت طبيعي برمي¬گرداند (Yoo و همکاران، 1997). هم¬چنين افزودن 5/3 درصد گلوتامين، توانايي ماکروفاژها را براي توليد TNFα، IL-1β وIL-6 (Wells و همکاران، 1999)، و هم¬چنين حساسيت لنفوسيت¬ها به ميتوژن¬ها را افزايش مي¬دهد (Kew و همکاران، 1999). اين مدارک نشان-دهنده آن است که گلوتامين مي¬تواند فعاليت ماکروفاژها و لنفوسيت¬ها را، در محيط¬هاي طبيعي افزايش دهد. به¬علاوه تهيه 2 درصد گلوتامين، براي نگهداري بافت¬هاي لنفوئيدي روده و سنتز ايمونوگلوبين A در روده کوچک، ضروري است. لذا، تحريک TNFα، از جابه¬جايي باکتري¬ها از روده به کل بدن جلوگيري مي¬کند (Alverdy، 1990). همچنين، خوراندن 2 يا 4 درصد گلوتامين، بقاء موش را به دليل مبارزه با باکتري¬ها افزايش (Adjei و همکاران، 1994)، فعاليت کشندگي سلول¬هاي NK را بهبود (Shewchuk و همکاران، 1997) و رشد تومورها را کاهش مي¬دهد (Shewchuk و همکاران، 1997). تغذيه گلوتامين از راه دهان (27 گرم به ازاء هر کيلوگرم وزن بدن)، سبب افزايش غلظت هورمون رشد در پلاسماي خون انسان مي¬گردد (Welbourne، 1995) و از اين طريق نيز بر سيستم ايمني تأثير مي¬گذارد (Newsholme و همکاران، 2005). بنابراين کاهش گلوتامين، ممکن است سيستم ايمني را دچار آسيب و در نتيجه حساسيت انسان را به بيماري¬هاي عفوني افزايش دهد.
شکل 2- واکنش¬هاي ميان ايمونوسيت¬ها، به واسطه توليد مولکول¬هاي تنظيمي.
گلايسين در سنتز تعداد زيادي از مولکول¬هاي فيزيولوژيکي مهم، شامل نوکلئوتيدهاي پورين، گلوتاتيون و هم ، شرکت مي¬کند (Kim و همکاران، 2007). هممچنين به عنوان يک عامل آنتي¬اکسيداني، راديکال¬هاي آزاد را از بين مي¬برد (Fang و همکاران، 2002). بنابراين گلايسين براي تکثير و خاصيت آنتي¬اکسيداني لوکوسيت¬¬ها ضروري است. همچنين تحقيقات مولکولي و درون شناختي، بيان¬گر حضور دريچه گلايسين در کانال¬هاي کلريدي لوکوسيت¬ها است (Froh و همکاران، 2002). فعاليت اين کانال سبب تحريک کانال¬هاي کلسيمي مستقل از ولتاژ نوع L، شده که در پي آن غلظت داخل سلولي Ca2+ کاهش مي¬يابد. بنابراين گلايسين در تنظيم توليد سايتوکين¬ها به وسيله لوکوسيت¬ها و در سيستم ايمني، ايفاي نقش مي¬نمايد (Zhong و همکاران، 2003). يافته¬هاي آزمايشگاهي نشان¬دهنده آن است که افزايش خارج سلولي گلايسين در محدوده غلظت فيزيولوژيکي، دريچه گلايسين کانال¬هاي کلريدي را فعال و سبب هايپرپلاريزه شدن سلول¬هاي مختلف مانند ماکروفاژها، مونوسيت¬ها، لنفوسيت¬ها و نوتروفيل¬ها مي¬شود (Froh و همکاران، 2002).
در تحريک ماکروفاژها به وسيله LPS، گلايسين ورود يون کلسيم را کاهش و غلظت درون سلولي آن را افزايش مي¬دهد، بنابراين توليد سوپراکسيدها، IL-1 و TNFα را کاهش مي¬دهد (Wheeler و همکاران، 1999). گلايسين در Tسل¬ها، در واکنش به تحريکات آنتي¬بادي¬ها بر ضد CD3، بر توليد IL-2، تأثيري ندارد اما در مقدار معمول (1/0-1 ميلي¬مول)، از طريق کاهش سطح درون سلولي يون کلسيم، از تکثير سلول¬ها جلوگيري مي-کند (Stachlewitz و همکاران، 2000). به¬علاوه اضافه کردن 2 ميلي¬مول گلايسين به محيط کشت، از مرگ سلولي جلوگيري و توليد آنتي¬بادي را در لنفوسيت¬هاي B، افزايش مي¬دهد (Duval و همکاران، 1991).
هم¬چنين شواهد نشان مي¬دهد که گلايسين، واکنش¬هاي التهابي و شيوع بيماري را در حيوانات داراي عفونت پاتوژني کاهش مي-دهد. کمبود گلايسين جيره، واکنش¬هاي ايمني را در جوجه¬هاي گوشتي مواجه شده با LPS دچار اختلال مي¬نمايد که اين مورد با مکمل جيره¬اي گلايسين بهبود مي¬يابد (Konashi و همکاران، 2000). به¬علاوه، افزودن 5 درصد گلايسين در جيره موش¬هاي آلوده به مقادير کشنده LPS، سطح پلاسمايي TNFα را کاهش و بقاء حيوان را افزايش داد (Ikejima و همکاران، 1996). به-طور مشابه، افزودن 1 درصد گلايسين در شير، التهاب و افزايش دماي بدن را در گوساله¬هاي آلوده به مقادير پايين اندوتوکسين کاهش مي¬دهد (Simon، 1999). گلايسين، حيوانات را در برابر ورم¬هاي مفصلي ناشي از پلي¬ساکاريدهاي پپتيدوگليکان، جراحت¬هاي شيميايي غشاء مخاطي روده و معده، کم¬خوني¬هاي موضعي در بافت¬هاي مختلف و آسيب¬هاي ناشي از اندوتوکسين¬ها و مسموميت¬هاي عفوني محافظت مي¬کند (Zhong و همکاران، 2003).
پلاسماي خون حاوي سطوح بالايي از گليکوپروتئين¬هاي غني از هيستيدين است که برخي از واکنش¬هاي زيستي را تنظيم مي-نمايد. اين واکنش¬ها شامل اتصال و جابه¬جايي سلولي، فعالسازي ضمائم و فاگوسيتوز سلول¬هاي مرده مي¬باشد (Jones و همکاران، 2005). هم¬چنين يک وظيفه ايمونولوژيکي مهم هيستيدين، به فعال¬سازي هيستيدين¬دکربوکسيلاز است که براي توليد هيستامين، به عنوان يک واسطه اصلي در واکنش¬هاي التهابي، ايفاي نقش مي¬نمايد (Tanaka و همکاران، 2006).
سابقاً عقيده بر اين بود که تنها برخي از سلول¬ها، به¬خصوص بازوفيل¬ها، مي¬توانند هيستامين را در واکنش به تحريکات مختلف آزاد نمايند. مطالعات نوين بيان¬گر آن هستند که بسياري از بافت¬ها و انواع مختلفي از سلول¬ها شامل سلول¬هاي پيشرو هماتوپوئتيک ، ماکروفاژها، پلاکت¬ها، سلول¬هاي دندرتيک و لنفوسيت¬هاي T، آنزيم هيستيدين¬دکربوکسيلاز را براي سنتز هيستامين بيان نمايند (Dy و همکاران، 2004).
هيستامين وظايف فيزيولوژيکي و ايمونولوژيکي مختلفي را توسط فعال¬سازي گيرنده¬هاي متنوع خود بر سلول¬هاي هدف، تنظيم مي¬کند. يافته¬ها بيان¬گر آن هستند که بسياري از سلول-ها (سلول¬هاي هماتوپوئتيک سيستم عصبي مرکزي و محيطي، ائوزينوفيل¬ها، بازوفيل¬ها، سلول¬هاي پستان، لنفوسيت¬هاي T و سلول¬هاي دندرتيک)، گيرنده 4 هيستامين (H4R) را که نقش مهمي جهت عملکرد لوکوسيت¬ها در التهاب هماتوپوئيسيز دارد، را بيان مي¬کنند (Tanaka و همکاران، 2006). به¬علاوه هيستامين واسطه¬ي اجتماع پلاکت¬ها است و فعاليت سلولي Th2 را از طريق کاهش IL-12 و افزايش توليد IL-10 افزايش مي¬دهد (Dy و همکاران، 2004).
تعداد کمي از مطالعات، نقشي مؤثر براي هيستيدين خوراکي بر عملکرد سيستم ايمني حيوانات بيان مي¬کنند. با اين وجود، کمبود هيستيدين در جيره سبب کاهش غلظت پلاسمايي پروتئين¬هايي مانند گليکوپروتئين¬هاي غني از هيستيدين مي-شود (Jones و همکاران، 2005). دريافت ناکافي هيستيدين در جيره، واکنش¬هاي ايمني را در جوجه¬ها کاهش مي¬دهد که اين کمبود به وسيله افزودن مقادير هيستيدين در جيره، برطرف مي¬گردد (Konashi و همکاران، 2000).
مطالعات بيان مي¬کنند که، کمبود ليزين در جيره، سنتز پروتئين¬ها (مانند سيتوکين¬ها) و تکثير لنفوسيت¬ها را محدود نموده و واکنش¬هاي ايمني را در جوجه¬ها تضعيف، و در نتيجه بيماري و مرگ¬ومير ناشي از عفونت را افزايش مي¬دهد (Kidd وهمکاران، 1997و Konashi و همکاران، 2000)همچنين چن و همکاران (2003) بيان مي¬کنند که، دريافت ناکافي ليزين، واکنش¬هاي آنتي¬بادي و ايمني سلولي را در جوجه¬ها کاهش مي-دهد (Chen و همکاران، 2003).
با توجه به نقش آرژنين در سيستم¬هاي ¬انتقال سلولي، حضور مقادير بالاي ليزين خارج سلولي، مي¬تواند ورود آرژنين به لوکوسيت¬ها و سنتز NO را تنظيم نمايد (Wu و همکاران، 2002). افزايش غلظت خارج سلولي ليزين (3/0-2 ميلي¬مول) غلظت آرژنين داخل سلولي و سنتز NO را در ماکروفاژهاي فعال کاهش مي¬دهد (Closs و همکاران، 2000). لذا امروزه، از اثر تضاد بين ليزين و آرژنين، براي درمان مؤثر عفونت¬هاي غشايي حاصل از ويروس تب خال بهره¬برداري مي¬نمايد (Griffith و همکارن، 1978). مطالعات بيان¬گر آن است که استفاده از ليزين به مقدار 1-8/0 گرم در روز، در طول مدت عفونت، مقاومت ويروس را کاهش داده و دوره بيماري را کوتاه و نتايج باليني حاصله را بهبود مي¬بخشد (Griffith و همکارن، 1978). اين بهبود از طريق کاهش انتقال آرژنين به داخل ويروس و جلوگيري از فعاليت آرژيناز توسط ليزين و در نتيجه کاهش پلي¬آمين¬ها براي رشد ويروس حاصل مي¬گردد (Griffith و همکارن، 1981).
مطالعات شي و همکاران (2004) بيان¬گر آن است که فنيل¬آلانين داراي نقش هاي مهمي در تنظيم بيان و فعاليت GTP سيکلوهيدرولازI است. GTP سيکلوهيدرولازI، اولين کنترل¬کننده آنزيمي براي سنتز تتراهيدروبيوپترين بوده و اين ماده يک کوفاکتور ضروري براي NOS است (Shi و همکاران، 2004). بنابراين فنيل¬آلانين مي¬تواند سنتز NO را در لوکوسيت¬ها تنظيم نمايد. در نتيجه، دريافت کافي فنيل¬آلانين از جيره، براي توليد مقدار کافي تتراهيدروبيوپترين، براي توليد NO به وسيله ي iNOS در ماکروفاژهاي فعال و ديگر لوکوسيت¬ها، نياز است (Wu و همکاران، 2002).
تيروزين، محصول حاصل از تجزيه فنيل¬آلانين، يک ماده ضروري براي سنتز هورمون¬هاي کاته¬کولامين شامل اپي¬نفرين و نوراپي-نفرين، و هورمون¬هاي تيروئيدي شامل تري¬يدوتيرونين و تيروکسين و به¬همان¬اندازه، يک ماده ضروري براي سنتز دوپامين و ملانين است (Kim و همکاران، 2007). نوراپي-نفرين، به¬عنوان يک پيامبر کليدي، از سيستم عصبي سمپاتيک ترشح و بر روي سيستم ايمني اثر مي¬گذارد (Kin و همکاران، 2006).
دوپامين و ملانين، سنتز سيتوکين¬هاي پيش¬التهابي شامل TNFα، IL-1β، IL-6 و IL-10 را در مونوسيت¬ها و ماکروفاژها، کاهش مي-دهند، هم¬چنين توليد واسطه¬هاي ضد¬التهابي توسط لوکوسيت¬ها تحريک مي¬نمايند. اين دو ترکيب، تکثير لنفوسيت¬ها، اجتماع پلاکت¬ها و فعاليت فاگوسيتي نوتروفيل¬ها را تنظيم مي¬نمايند (Basu و همکارن، 2000 و Mohagheghpour و همکاران، 2000)
اين يافته¬هاي بيوشيميايي روشن مي¬سازند که، کمبود فنيل-آلانين و تيروزين، به واکنش¬هاي ايمني در جوجه¬ها آسيب وارد مي¬نمايد، که اين آسيب¬ها با استفاده از مکمل جيره¬اي فنيل-آلانين و تيروزين، بهبود خواهند يافت (Konashi و همکاران، 2000).
پرولين از طريق آنزيم پرولين¬اکسيداز در بافت¬هاي مختلف شامل روده کوچک، کبد، کليه، بافت¬هاي لنفوئيدي و جفت براي توليد پرولين-5-کربوکسيليت (P5C) و H2O2، تجزيه مي-شود (Wu، 1997 و Wu و همکاران، 2005). هم¬چنين P5C مي-تواند به طور¬گسترده¬اي پرولين را توسط آنزيم P5Cردوکتاز وابسته به NADPH، احيا نمايد. وظايف چرخه P5C-پرولين، تنظيم پتانسيل سلولي و تکثير سلول¬هايي مانند لنفوسيت¬ها است (Phang، 1985). اين مکانيسم بيان¬گر نقش پرولين در حفاظت لنفوسيت¬ها از مرگ سلولي، تحريک رشد سلولي و افزايش توليد آنتي¬بادي¬ها است (Duval و همکاران، 1991).
پرولين يک¬سوم اسيدهاي¬آمينه کلاژن را تشکيل مي¬دهد. لذا، براي بهبود و ترميم زخم¬ها، به واسطه سلول¬هاي سيستم ايمني حياتي است (Abumrad و همکاران، 2004). مطالعه ها و همکاران (2005) بيان¬گر احتمال حضور پرولين¬اکسيداز در برخي واکنش¬هاي سيستم ايمني است (Ha و همکاران، 2005). به-طور¬ جالب¬توجهي کمبود تجزيه پرولين ناشي از کمبود پرولين اکسيداز روده¬اي، به وظايف سيستم ايمني در روده آسيب وارد مي¬نمايد (Ha و همکاران، 2005).
پرولين¬اکسيداز در شير نيز وجود دارد که مي¬تواند سبب حفاظت روده نوزادان در برابر باکتري¬ها و ويروس¬ها گردد (Sun و همکاران، 2002)؛ اين مطالعات روشن مي¬کند که، چرا تغذيه نوزاد بدون شير مادر، نسبت به تغذيه نوزاد به وسيله شير مادر، خطر بالاتري از اختلال و سوء عملکرد روده-اي ايجاد مي¬نمايد (Field، 2005 وWu و همکاران، 1996).
مسيرهاي مختلفي براي استفاده از سرين وجود دارد که از آن جمله مي¬توان به متابوليسم واحد تک کربنه، سنتز کبدي و کليه¬اي گلوکز به¬خصوص در نشخوارکنندگان، و سنتز گلايسين، سرآميد و فسفاتيديل¬سرين به عنوان ترکيبات ساختاري و مولکول¬هاي نشانگر در سلول¬هايي مانند لنفوسيت¬هاي B و T نام برد (Kim و همکاران، 2007 و Jones و همکاران، 1999). به¬علاوه فسفاتيديل¬سرين، در تنظيم توليد IL-2 و فعال¬سازي لنفوسيت¬هاي T در واکنش به تحريکات ايمونولوژيکي کاربرد دارد (Pelassy و همکاران، 1991). هم¬چنين به¬دليل اين¬که، گلوکز يک سوخت اصلي براي لنفوسيت¬ها و ماکروفاژها است (Newsholme و همکاران، 1999) و سرين در سنتز کبدي و کليه-اي گلوکز داراي نقش است، در نتيجه سرين به خصوص در زمان اواخر آبستني در نشخوارکنندگان، براي وظايف اين سلول¬ها ضروري است (Wu و همکاران، 2006). به¬علاوه مطالعات نشان مي¬دهند که دريافت ناکافي سرين از جيره، پاسخ ايمني را در جوجه¬ها کاهش مي¬دهد و اين آسيب با استفاده از مکمل جيره¬اي سرين بهبود خواهد يافت (Konashi و همکاران، 2000).
دريافت کافي متيونين و سيستئين از جيره، براي سنتز پروتئين¬هاي سيستم ايمني ضروري است (Grimble، 2006). متيونين، به¬دليل توليد دکربوکسيلات S- آدنوزيل متيونين، يک دهنده گروه متيل محسوب مي¬شود که در متيل¬گذاري DNA و پروتئين¬ها، سنتز اسپرميدين و اسپرمين و تنظيم بيان ژن شرکت مي¬کند (Wu و همکاران، 2006). هم¬چنين به¬دليل اين¬که پلي¬آمين¬ها براي تکثير و تمايز لنفوسيت¬ها ضروري هستند (Flynn و همکاران، 2002)، متيونين ممکن است يک نقش محدودي در تشکيل پروتئين¬هاي اين سلول¬ها داشته باشد. به¬علاوه متيونين يک پيش¬ماده براي سنتز کولين و بنابراين فسفاتيديل کولين و استيل¬کولين است، که فسفاتيديل¬کولين و استيل¬کولين، براي انجام وظايف سيستم عصبي و متابوليسم لوکوسيت¬ها ضروري هستند (Kim و همکاران، 2007).
سيستئين، جزئي از گلوتاتيون (GSH) و H2S (يک مولکول نشانگر)، در سلول¬هاي حيواني است و متابولسيم آن در واکنش به عفونت¬ها، به¬طور¬مشخص تغيير مي¬نمايد (Malmezat و همکاران، 2000). سنتز گلوتاتيون تحت تأثير دريافت جيره¬اي اسيد¬هاي¬آمينه گوگرددار است (Wu و همکاران، 2004)، بنابراين يک همبستگي مثبت بين فعاليت مسير انتقال سولفور و غلظت گلوتاتيون در کبد، طحال و ماهيچه وجود دارد (Malmezat و همکاران، 2000). گلوتاتيون، راديکال¬هاي آزاد و انواع ديگر اکسيژن¬هاي واکنشي، شامل راديکال هيدروکسيل، راديکال پروکسيل ليپيد، پروکسي نيتريت و H2O2، را از بين مي¬برد (Fang و همکاران، 2002). يافته¬هايي وجود دارند که، غلظت داخل سلولي GSH، يک نقش مهم در تنظيم مسير¬هاي انتقال سيگنال سلولي در واکنش به تحريکات ايمونولوژيکي ايفا مي¬نمايد (Fratelli و همکاران، 2005). به-علاوه، GSH، واکنش¬هاي ايمني شامل عملکرد سلول¬هاي T کمکي (Th) و توليد آنتي¬بادي را، در سلول¬هايي که به آنتي¬ژن¬ها واکنش نشان داده¬اند تنظيم مي¬نمايد (Peterson و همکاران، 1998). بنابراين کمبود خارج سلولي سيستئين يا داخل سلولي GSH، مي¬تواند منجر به کاهش تعداد سلول¬هايCD4 وهم¬چنين توليد کمتر INFγ، گردد. اين تغييرات مي¬توانند تکثير لنفوسيت¬ها را در واکنش به ميتوژن¬ها دچار آسيب و فعاليت کشندگي سلول¬هاي T را نيز کاهش ¬دهند (Obled و همکاران، 2004). به¬علاوه کاهش GSH، با بيماري¬هايي نظير مالاريا، توبرکلوسيس، سرطان، AIDS و رماتيسم مفاصل، همبستگي دارد؛ و نياز به اسيدهاي آمينه گوگرددار با تنش¬هاي روحي، مسموميت عفوني و جراحت افزايش مي¬يابد (Grimble، 2006 و Obled و همکاران، 2004).
مکمل متيونين و سيستئين در شرايط کاتابوليکي مختلف، براي سيستم ايمني سودمند هستند. براي مثال افزايش سطح متيونين از 35/0 به 2/1درصد در جيره جوجه¬هاي گوشتي مبتلا به نيوکاسل، به¬طور آشکار واکنش¬هاي ايمني، تکثير سلول¬هاي T در واکنش به تحريکات ميتوژني (Tsiagbe و همکاران، 1987a)، سطوح پلاسمايي ايمونوگلوبين G (Tsiagbe و همکاران، 1987a)، مهاجرت لوکوسيت¬ها و تيتر آنتي¬بادي (Swain و همکاران، 2000) را افزايش مي¬دهد. سيستئين نيز مانند متيونين ، تأثيرات مشابهي در واکنش¬هاي ايمني جوجه¬هاي گوشتي ايفاء مي¬نمايد (Tsiagbe و همکاران، 1987b).
به¬هر¬حال سطوح بالاي متيونين يا سيستئين ( بالاتر از 45/1 درصد در جيره)، براي رشد و واکنش¬هاي ايمني جوجه¬هاي گوشتي مضر مي¬باشد (Tsiagbe و همکاران، 1987a,b) ؛ که شايد دليل آن توليد افراطي پيش¬ماده¬هاي کشنده، مانند هموسيستئين و اسيد¬سولفوريک باشد (Wu و همکاران، 2002). به¬دليل اين¬که سيستئين در غلظت¬هاي بالا اثر سمي دارد، ان -استيل سيستئين (NAC) و ال-2- اکساتيازوليدين-4-کربوکسيليت (OTC و يک آنالوگ از 5- اکساپرولين)، به¬طور¬عادي و از طريق تزريق وريدي يا همراه با نوشيدن آب، براي افزايش سنتز گلوتاتيون اندوژنوس در سلول¬ها، مورد استفاده قرار مي¬گيرد (Wu و همکاران، 2004).
تائورين فراوان¬ترين اسيدآمينه آزاد در لنفوسيت¬ها و يک آنتي¬اکسيدان قوي است (Fang و همکاران، 2002). به¬علاوه تائورين با اسيد¬هايپوکلروس، که يک عامل توليد ميکروبيسيدال توسط مونوسيت¬ها و نوتروفيل¬هاي فعال است، واکنش مي¬دهد و تائورين کلرآمين توليد مي¬نمايد (Wright و همکاران، 1986)؛ که اين عامل توليد سيتوکين¬هاي پيش-التهابي شامل IL-1، IL-6 و TNFα و همچنين پروستاگلاندين E2 را کاهش (Weiss و همکاران، 1982 و Chorezy و همکاران، 2002) و توليد هيستامين را به وسيله نوتروفيل¬هاي موش افزايش مي¬دهد (Wojtecka-Lukasik و همکاران، 2004). بنابراين، افزودن 1 درصد تائورين در آب آشاميدني، تحريک التهاب ريه را به وسيله بلوميسين کاهش مي¬دهد (Schuller-Levis و همکاران، 2003).
محصولات حاصل از کاتابوليسم تريپتوفان شامل سروتونين، N- استيل سروتونين، ملاتونين و آندرانيليک اسيد هستند (Kim و همکاران، 2007). تجزيه تريپتوفان به آندرانيليک اسيد، به واسطه التهاب يا تحريک حاصل از LPS يا سيتوکين¬ها، از مسير ايندول آمين 2-3-دي اکسيژناز (IDO)، افزايش مي¬يابد (Platten و همکاران، 2005).
سروتونين، N- استيل سروتونين و ملاتونين، ايمني ميزبان را به وسيله جلوگيري از توليد سوپراکسيدها، از بين بردن راديکال¬هاي آزاد و کاهش توليد TNFα، افزايش مي¬دهند (Perianayagam و همکاران، 2005). به¬علاوه، N- استيل سروتونين، بازدارنده آنزيم سپياپترين¬ردوکتاز محسوب مي¬شود که اين آنزيم براي سنتز تتراهيدرپترين نياز مي¬باشد (Shi و همکاران، 2004). اين متابوليت تريپتوفان به وسيله تنظيم سنتز NO، مي¬تواند بر سيستم ايمني ذاتي و اکتسابي تأثير بگذارد.
يافته¬هاي جديد نشان مي¬دهند که آندرانيليک اسيد از توليد سيتوکين¬هاي پيش¬التهابي Th1 و هم¬چنين از التهاب عصبي حاصل از خودايمني جلوگيري مي¬کند (Platten و همکاران، 2005). به-دليل کاهش تصاعدي تريپتوفان پلاسماي خون حيوانات در هنگام التهاب، آندرانيليک اسيد، يک نقش حياتي در وظايف ماکروفاژها و لنفوسيت¬ها بازي مي¬کند (Melchior و همکاران، 2004).
يافته¬هاي علمي بيان مي¬کنند که کاتابوليسم تريپتوفان، نقش مهمي در واکنش¬هاي ايمني به واسطه توليد موضعي بازدارنده-هاي ايمني محيطي، که توانايي کنترل هموستازي سلول هاي T را در التهاب دارند، ايفاء مي¬نمايد (Platten و همکاران، 2005). کمبود تريپتوفان در جيره جوجه¬هاي گوشتي، به واکنش-هاي ايمني آسيب وارد مي¬نمايد (Konashi و همکاران، 2000). در¬حال¬حاضر، پتانسيل استفاده از تريپتوفان کريستاله، براي مديريت سلامت حيوانات، به¬طور¬کامل توسعه نيافته است. مطالعات نشان مي¬دهند که مکمل جيره¬اي با 0/36 يا 0/5 درصد تريپتوفان، کانيباليسم را در ماهي کاهش می¬دهد (Hseu و همکاران، 2003).
منابع:
از روش های زیر میتوانید با ما در ارتباط باشید:
آدرس : اصفهان، خیابان جی، ابتدای خیابان تالار – سپاهان دانه پارسیان
تلفن : 32306830-031 | 40 خط
سامانه ندای مشاور : 35080-031
آدرس پست الکترونیک : info [at] sepahandaneh [dot] com